افراد چگونه خلاقیت خود را بروز می دهند؟



خلاصه

خلاقیت یعنی بکارگیری توانایی های ذهنی برای ایجاد یک فکر یا مفهوم جدید، خلاقیت با ساختن و یافتن فکرهای جدید و نوآوری در کاربرد فکرها سروکار دارد. از نظر مدیریتی، خلاقیت صرف کافی نیست؛ فکر باید به عمل نیز درآید. هر انسانی از استعداد خلاقیت برخوردار است؛ بنابراین خلاقیت در انحصار افراد خاص نیست. مهمتر از وجود استعداد خلاقیت، جلوگیری از عوامل بازدارنده ظهور آن در افراد است. در صورت آزاد سازی ذهن و رهایی از پیش فرض های ذهنی در مدت کوتاهی توان خلاقیت در افراد ارتقاءء می یابد.

15 بهمن 1403

خلاقیت یعنی بکارگیری توانایی های ذهنی برای ایجاد یک فکر یا مفهوم جدید، خلاقیت با ساختن و یافتن فکرهای جدید و نوآوری در کاربرد فکرها سروکار دارد. از نظر مدیریتی، خلاقیت صرف کافی نیست؛ فکر باید به عمل نیز درآید. هر انسانی از استعداد خلاقیت برخوردار است؛ بنابراین خلاقیت در انحصار افراد خاص نیست. مهمتر از وجود استعداد خلاقیت، جلوگیری از عوامل بازدارنده ظهور آن در افراد است. در صورت آزاد سازی ذهن و رهایی از پیش فرض های ذهنی در مدت کوتاهی توان خلاقیت در افراد ارتقاءء می یابد. در مورد اینکه افراد چگونه خلاقیت خود را بروز می دهند؟ هنوز صاحبنظران به شناخت جامعی نرسیده اند؛ ولی اکثر آن ها دربارۀ مراحلی از سیر خلاقیت که به شکل مجزا و به هم پیوسته ای است اتفاق نظر دارند این مراحل شامل:

1. کسب دیدگاه و نگرشی موافق نسبت به فکر (ایده) های نوین
برای اینکه استعداد خلاقیت بالقوه افراد، کاملاً از حالت نهفتگی خارج شده و آشکار (بالفعل) گردد، لازم است که انسان نسبت به آزادی فکر، علی رغم واکنش های غیرمطلوب اولیه ای که افراد ممکن است دریافت کند نگرشی مثبت داشته باشد. بدیهی است که ابتدا فکرهای زیادی غیرعملی به نظر خواهد رسید، ولی فرد متفکر و خلاق نباید به خود اجازه دهد که این پیش فرض بر روی او اثرگذار و در نتیجه از روی یأس، دست از نوآوری بکشد و بذر فکر جدید با قضاوت های نارس، تنبلی ذهنی و موانع فکری از بین برود.

2. حساسیت نشان دادن نسبت به مسأله
توانایی شناخت و داشتن آگاهی به وجود مسئله و موانعی که فرد را از طراحی برنامه بهتر بازمی دارد، از بارزترین نشانه های مسلم حساسیت یک فرد نسبت به مسئله است. آدم خلاق ابتدا آنچه را که می خواهد به انجام برساند مشخص می کند و این امر خود از اهمیت ویژه ای برخوردار است؛ زیرا بیان دقیق هدف، ما را برای تلاش های خلاقانه در وضع صحیحی قرار می دهد. خلاقیت هنگامی می تواند مؤثر باشد که نیاز یا دلیل فکرهای جدید، شناخته شده باشد. صرف جستجو برای فکرهای جدید، بدون شناخت نیازها و تعیین هدف کار ناامیدانه و عبثی است. فکر باید با هدف معین (با تلاش برای برنامه ریزی) پیوند بخورد. حساسیت نسبت به مسائل، به تمرکز ذهنی نیز کمک می کند. لازم است که در فرایند خلاقیت، تلاش ها برای نواحی نسبتاً محدودی تمرکز یابد؛ در غیر این صورت توان فرد خلاق پخش می شود و خلاقیت را به شدت کند می کند.

3. آمادگی یافتن برای خلاقیت از طریق کسب مواد خام لازم
فکرها از خزاینی سرچشمه می گیرند که به طور عمده شامل دانش فرد، اندیشه های دیگران و تجربیات گذشته اند و این منابع از طریق مطالعه، مشاهدات شخصی، گفتگو با اشخاص آگاه، رسانه های گروهی و مسافرت فراهم می شوند. جستجوی واقعیات باید دامنۀ وسیعی را بپوشاند و تمام اجزاء مسئله را فرا گیرد. بدین ترتیب گنجینۀ اطلاعاتی فراهم می شود که ذهن می تواند غنچه های اندیشه های جدیدی را در گلستان آن بشکفاند و به بیان دیگر فکرها در خلاء شکل نمی گیرد. در این مرحله فرایند خلاقیت، بر ضرورت زمان، تلاش، خودنظمی و اصرار بر هدف تأکید دارد. اگر چه بعضی از اطلاعات به آسانی به دست نمی آید و بسیاری نیز ناقص هستند، ولی بهتر است بدانیم که اگر تمام واقعیات شناخته شده باشند، دیگر به خلاقیت نیازی نخواهد بود؛ اما آنچه بدیهی است طبقه بندی و دسته بندی مواد خام تفکر است.

4. به کارگیری سلاست فکر
سلاست فکر، به معنای توان گردآوری فکرهای متنوع و زیادی در مورد مسئله است. ارزش این کار در این است که هر چه میزان فکرهای موجود بیشتر باشد احتمال یافتن راه حل های عملی بیشتر است؛ به عبارت دیگر کمیت فکرها در خلاقیت اهمیت بسیاری دارد. یکی دیگر از عوامل محرک خلاقیت، تعیین "قرار زمانی" برای ایجاد و گردآوری فکرهاست، انسان در غالب موارد تمایل به مسامحه دارد، لذا فکرهای به دست آمده را نباید ارزیابی کرد؛ زیرا ارزیابی موجب متوقف ساختن روند بروز فکرهای نوین می گردد. از این رو برای جلوگیری از این مسئله بهتر است پس از اینکه مقدار قابل توجهی از فکر برای بررسی فراهم آمد، ارزیابی صورت پذیرد. این مرحله باید آنقدر ادامه یابد تا گردآوری هر نوع اطلاع و اندیشه مفید دیگری ممکن نباشد.

5. فعالیت ضمیر ناخودآگاه بر روی مسئله
هنگامی که پس از کار سخت و مداوم بر روی یک طرح، در آدمی حالت عجز پدیدار می شود، بهترین کار، پرهیز از وارد ساختن فشار بر ذهن برای فعالیت بیشتر است؛ یعنی اینکه ذهن خودآگاه خود را از مسئله فارغ و آن را آسوده گذاریم. به هر حال علم روانشناسی می گوید که ذهن خودآگاه، تنها قسمت کوچکی از قدرت ذهن آدمی را تشکیل می دهد و در بخش عمده ای از سلول های ناشناخته مغزی ما (ضمیرناخودآگاه) تعداد نامشخص و مجهولی از واقعیات و معانی، با فرایندهای ضمیرناخودآگاه ما تداعی پیدا می کنند؛ به همین جهت اگر پس از پدیدار شدن حالت عجز به ذهن خودآگاه فراغتی بدهیم، برای ذهن ناخودآگاه این فرصت ایجاد می شود تا به کمک تداعی به یافتن راه حلی برای مسئله طراحی شده یاری کند. این مدت زمان یادگیری را "خواب بر روی مسئله" می نامند. در واقع فرد به طور مستقیم در این مرحله از فرایند سهمی نمی تواند داشته باشد. استراحت و منصرف کردن دستگاه تفکر از مسئله یا اندیشیدن به مسائل دیگر، جایگزین هایی هستند که فرد می تواند از آن ها در این باره کمک گیرد.

6. درخشش ناگهانی یک فکر
شاید بتوان گفت که اکثر دستاوردهای نوین افراد خلاق، حاصل زایش و جرقه زدن یک فکر جدید در ذهن آن ها در یک حالت غیر قابل انتظار بوده است. آغاز این مرحله به شرایط محیطی فرد و توجه و دقت او به جهان پیرامونش نیز بستگی دارد. زمان پیدایش این بارقه نیز مشخص نیست، در بعضی موارد ممکن است در طول چند لحظه، چندین ساعت یا روز پس از مرحله قبلی صورت پذیرد، یا سال ها طول بکشد تا ذهن نسبت به آن مسئله زمینۀ پذیرش بارقه فکر نوینی را پیدا کند. در این مرحله به نظر می رسد که آدم خلاق به زور نمی تواند موجب پدیدار شدن فکر شود، ولی داشتن زمینه پذیرا بودن، موقعیت شناسی و هوشیاری کمک می کند تا مرحله خلق فکر انجام پذیرد.
مقالات مرتبط